مهتاب شب های بی ماه

ساخت وبلاگ
و اینجا درست مرکز زمین استو اینجا درست در قلب من نشسته استاز همان شبی که خوابش را دیدمگل اش را کاشتمپرده اش را آویختممن اینجا را با دستان خود ساختم اسمش را خانه گذاشتمو دوستش دارمو این نخستین بار است که در تکاپوی بی امان سفردلم برای این سرپناه تنگ میشودمن خانه را انتخاب نکردمخانه مرا انتخاب کردو حالابه گاه رفتنبه گاه مهاجرتهر روز مرا صدا میزند ...... ...... ......... نوشته شده در جمعه ۱۴۰۲/۰۶/۱۷ساعت توسط مهتاب صورتی| مهتاب شب های بی ماه...
ما را در سایت مهتاب شب های بی ماه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mahtabeshabhayebimahf بازدید : 55 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:05

و اینجا درست مرکز زمین استو اینجا درست در قلب من نشسته استاز همان شبی که خوابش را دیدمگل اش را کاشتمپرده اش را آویختممن اینجا را با دستان خود ساختم اسمش را خانه گذاشتمو دوستش دارمو این نخستین بار است که در تکاپوی بی امان سفردلم برای این سرپناه تنگ میشودمن خانه را انتخاب نکردمخانه مرا انتخاب کردو حالا نوشته شده در جمعه ۱۴۰۲/۰۶/۱۷ساعت توسط مهتاب صورتی| مهتاب شب های بی ماه...
ما را در سایت مهتاب شب های بی ماه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mahtabeshabhayebimahf بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 0:05

اینجا شهر اندوه استتهران'>تهران بزرگ با قلبی کوچکگاه لازم است از غم نوشتناز غم خواندنشاید این ماه، ماه اندوه است ماه بیزاری ماه نفرت ماه نبودن به گاه بودنچو کبوتر بودم بال به میله های شیشه ای قفس کوفتممرغ عشقی نحیف بودمبال و پر زدم نه یک روز نه دو روز ... 23 روز پرهایم ریختبال هایم شکستچشمانم خیس شدعشق این مرغ عشق عاشق به سرانجام نرسیدبازی زندگی بازی غریبی استخوشحالی به گاه غم میرسد و اندوه به گاه عشق بازیو من هر روز باید دنبال زندگی بدومچمدانم در دستکوله پشتی بر دوشنقس زنانچشم به تابلوهای تیره و تار رهنماو چقدر از این دویدن ها خسته امدلم عشق می خواهدکه در آغوشم تا ابد بوسه بارانش کنمدلم عشق می خواهد که محکم بگیرمشو از دید هزار دنیا پنهانش کنمدلم عشق میخواهدمانا و ماندگار نوشته شده در یکشنبه ۱۴۰۲/۰۶/۱۲ساعت توسط مهتاب صورتی| مهتاب شب های بی ماه...
ما را در سایت مهتاب شب های بی ماه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mahtabeshabhayebimahf بازدید : 49 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1402 ساعت: 13:09

یکسال شد و از سرنوشت بی نوشت ما کس خبر نداردیکسال گذشت و چه سخت گذشت واین موهای سپید، گواه!یک تنه و تنها همه کار کردم همه سختی به جان خریدمتنها رفتمتنها آمدمتنهای تنهاچه بغض هایی که کس نبود نازشان را بکشدچه اشکهایی که کس نبود که پاکشان کند چه دردهایی که کس نبود دستی بر شانه ام گذاردچه رنجهایی که کس نپرسید چرا و چراهر روز عاشق تر شدم و هر روز تنها ترتنهای تنهاتنهای سرگرداناین روزهای ناامیدی را به امید یک روز بهاری خوب سر کردمبه امید یک بهاربه امید بهارصبر منصبر منستودنی است ...اکنون رو به اقیانوس نشسته امجرعه جرعه غصه مینوشم و برای خودم قصه میبافم که تحمل کنم این رنج تنهایی رادنبال کلمات قشنگمدنبال حرفهای خوبپیدا نمیکنمبا آبی بیکران خداحافظی باید کردهمین روزهابرای همیشه نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۶/۰۱ساعت توسط مهتاب صورتی| مهتاب شب های بی ماه...
ما را در سایت مهتاب شب های بی ماه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9mahtabeshabhayebimahf بازدید : 62 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1402 ساعت: 13:04